جوانان در دنیای جدید به سبب تحولات و تغییراتی که در اطراف آنان رخ داده است، دچار تحول شدهاند. برخی از این تحولات مربوط به دین و نظر جوانان نسبت به دین و چگونگی تعامل با آن است. برخی دیگر نیز به دنیا و نگاه و نظر جوانان درباره آن مربوط میشود و دستهای دیگر وضعیت خود جوانان است. ما در این مقاله تلاش خواهیم کرد به بخشی از این موضوع بپردازیم.
1) تحولات مربوط به دین
جوانان از یاد بردهاند که دین برنامه زندگی است و همه جزئیات و ریزترین موضوعات مربوط به زندگی بشر را در بر میگیرد. آنان همچنین فراموش کردهاند که دین راه و روش حل مشکلات زندگی را نیز در خود دارد، زیرا خالق انسان در اصل، دین را برای اصلاح وضع انسان فرستاده است و به همین سبب هیچ برنامه (و مکتب و بینش) دیگری را نمیتوان یافت که بتواند در اصلاح حال و روز انسان جایگزین دین شود.
جوانان گمان میکنند که دین صرفاً آموزههایی است که خوانده یا حفظ میشود یا آنکه مناسک و کارهای خاصی است که در مکان و زمان مشخص و معینی انجام میشود. آنان فکر میکنند که دین فقط رابطه میان خداوند و انسان است و با اداره امور زندگی انسان کاری ندارد.
از این رو، داعیان اسلام باید به تبیین و توضیح درست دین در جامعه و به ویژه در میان جوانان بپردازند؛ ویژگیها و بن مایههای آن را تشریح و بیان کنند که دین چگونه رابطه میان انسان و پروردگارش و انسان با خودش را سامان میبخشد و ارتباط میان فرد و مردم را تنظیم میکند. دعوتگران دینی باید ماهیت ارتباط فرد و هستی و هر آنچه را که در آن است، برای جوانان روشن سازند.
به سبب همان نقص و شبهات یا کمبودهایی که در نگرش جوانان نسبت به دین وجود دارد، ویژگیهای زیر در جوانان امروزی ما پدید آمده است:
* ضعف عقیده
عقیده اساسی ترین پیوند دهنده میان انسانهاست. تنها عامل اتحاد میان انسانها هست یا باید باشد. از این رو بشر باید به بهترین و ارزشمندترین خصیصه اش باز گردد نه آنکه مانند سایر جانداران ـ البته جانوران ـ رفتار نماید.
عقیده گرامیترین صفت انسان است و چنانچه عقیده از بین برود، نه جمعی شکل میگیرد و نه موجودیتی پدید میآید.
بدیهی است تفاوت میان انسان و سایر جانوران، روح خدایی است که در وجود بشر دمیده شده و آن را شایسته انسان بوده ساخته است. بر اساس این حقیقت ـ که هیچ کس آن را نفی نمیکند ـ انسانها باید گرد هم آیند. اما باید بدانیم که تفاوت بسیاری میان گروهی از بشر که بر اساس یک عقیده سلیم و آشکار گرد هم آمدهاند و میان گروههای دیگری که بر اساس مذهب فکری یا فلسفهای نظری یا نژاد یا جنسیت یا رنگ شکل گرفتهاند.
در دنیای امروزی، هنوز عقیده آن گونه که بایسته است در تبلیغ دعوتگران دینی جایگاه خود را نیافته است و در موضوع عقیده فقط به موضوعاتی مانند شرک و کفر و نفاق پرداخته میشود. به رغم اهمیت این موضوعات، اما توضیح چندانی در رابطه با موضوعاتی مانند روزی، سود و زیان، عمر و بیماری، سلامت و سعادت دنیوی یا شقاوت، فرزندان و وضع آنان، مذکر یا مؤنث بودن آنان یا عقیم بودن که از مسائل مهم عقیدتی است، داده نمیشود. موضوعات دیگری هم که در ذهن و باور و نیز در زندگی واقعی آنان است، از جمله مسائلی است که کمتر به آنها پرداخته میشود.
* فراموشی هدف
هر گاه باور انسان نسبت به دین سست شد و دین در ذهن و زندگی فرد به فراموشی سپرده شد، نمیتوان با روشهای کنونی به تقویت موضوع دین در باور و رفتار بشر پرداخت. چنین نظری نسبت به دین دیگر نمیتواند به نیازها و خواستههای انسان ـ به ویژه نیازهای درونی و روانی انسان ـ پاسخ دهد، اما چنانچه نگرش و بینش یک انسان نسبت به دین تصحیح شد، آن وقت است که او نیز به گسترش و تبلیغ دین میپردازد و به تکاپو میافتد تا آن گوهر تابناکی را که به دست آورده است به مردم بنمایاند تا آنکه بشر حلاوت ایمان و لذت زندگی همراه با عبادت و اطاعت ـ از خدا و پیامبرش ـ را بچشند و زیبایی هستی و دنیا را به چشم ببینند در هیأت یک آفریده با آن فرد در عبادت و ذکر مشارکت جوید.
هرگاه تابش عقیده بر دل کم شود و خداوند متعال در دل مؤمن از همه چیز بزرگ تر نباشد، دیگر نباید از وی درباره رسالتش در دنیا سئوال شود، زیرا او در آن وقت در دنیا سرگردان شده و در جستجوی خویش و هدف خود است و در پی یافتن علت حضورش در این هستی بی کران میگردد. چنین کسی همه اینها را در رفتار دیگران میجوید حال آنکه باید لذت ایمان را به آنان بچشاند و به زندگی آنها معنا ببخشد و هدف شان را برای آنان به یاد آورد و راه را بدیشان نشان دهد و به دیگران بیاموزد که حقیقت اینکه "این دین" دین خاتم است، چیست. چنین مؤمنی در اصل میباید به دیگران بیاموزد که ما بهترین امت هستیم و روز قیامت برای مردم گواه خواهیم بود، اما چنین کاری فقط از عهده کسی بر میآید که ماهیت این دین را خوب درک کرده باشد و عقیده پاک، پر حرارت و انگیزاننده و ناب دینی در وجودش استقرار یافته باشد.
* بی اعتمادی به برنامه دین
جوانان عقب ماندگی مسلمانان و زیر فشار قرار گرفتن آنان از جانب بیگانگان را با نگاهی تردید آمیز نسبت به اسلام ربط میدهند و این دین را علت این تخلف میدانند، زیرا گمان میکنند اگر اسلام دینی است که خداوند برای بندگانش برگزیده است، این دین باید در زندگی مردم به صورت مستقل عمل کند و رفتار مسلمانان اثری بر آن نداشته باشد، زیرا مگر نه این است که این دین از جانب خداست؟! یا مگر خدا قادر نیست که به هر چیز بخواهد بشو و آنگاه میشود؟! پس چرا پیروان این دین پیروز نمیشوند و پشرفت نمیکنند و رهبری جهان را به دست نمیگیرند؟!!
سید قطب در پاسخ به این پرسشها میگوید: آری این دین از جانب خداست، اما در زندگی مردم جادو نمیکند! یا کاری خارق العاده انجام نمیدهد. خداوند متعال یاری از این دین را به تلاش مسلمانان وا گذاشته است و به همین سبب مسئولیت عقب ماندگی و وضع بغرنج آنان ـ که ما مسلمانان را عامل آن میدانیم ـ بر عهده خود آنان است. به همین سبب باید به یاد داشته باشیم که نشاط یا تنبلی، دانایی یا ناآگاهی، استفاده از ابزارها و وسایل و اسباب یا عدم استفاده از آنها از سوی مسلمانان، مسئولیتش با دین اسلام نیست.
اسلام میتواند در هر زمانی، همان گونه در زندگی مسلمانان تاثیر بگذارد که در گذشته گذاشته است و همان نتایج را نیز به دست دهد، زیرا این دین فقط یک تئوری محض که تاکنون آزموده نشده باشد، نیست، بلکه برنامهای است که تاکنون بارها آزموده شده و نتایجش نیز در تاریخ قابل مشاهده و ملاحظه است.
افراد خودباخته به وضعیت اروپا و آمریکا مینگرند و آن را با وضع کشورهای اسلامی مقایسه میکنند و نتیجه میگیرند که دین سبب عقب ماندگی کشورهای اسلامی شده است و به همین سبب در فایده بخش بودن این برنامه در زندگی بندگان تردید میکنند.
داعیان و مبلغان دینی باید این نگاه و نظر اشتباه را از افکار بزدایند و احساس لذتی را که با عمل به این برنامه پاک و تطبیق زندگی با آن به انسان دست میدهد، برای مردم تبیین کنند و این کار نیز با توضیح شیوه اثرگذاری این دین و ویژگیهای گروهی که خواهان چشیدن لذت ایمان و حس کردن زیباییهای آن هستند و خواهان گسترش خوبیها در میان مردم اند، برای بشر بازگو کنند.
* کم توجهی به آخرت
این خاصیت دو بعد دارد، که هر یک صرف نظر از ترتیب و اولویت آنها، به دیگری ختم میشود. کم توجهی (یا بی توجهی) به آخرت و مسائل مربوط به آن و آنچه در آخرت رخ میدهد یا تردید در جزئی از آن، یقینا به فراموشی مرگ میانجامد و عکس آن نیز کاملا صحیح است. از این رو در بعد اول، تمام توجه فرد به دنیا، لذتها و خوشیهای ـ گذرای ـ آن معطوف میشود و با تمام وجود و توان برای تمتع از دنیا به سوی آن میشتابد و در آن غرق میشود. جوان در چنین وضعی از درون تهی میشود و به عبارتی دیگر روحش کاملا سست میگردد و مفهوم وجودی اش را فراموش میکند.
2) مسائل مربوط به دنیا
بدیهی است که آبادی دنیا به تلاش و زمان و اندیشه نیاز دارد و جوانان همه اینها را در اختیار دارند. در میان جوانان سه نگرش نسبت به دنیا وجود دارد:
اول: گروهی به دنیا فریفته شده و در خوشیهای آن غرق گشتهاند و در همین حد باقی مانده و ارزش و جایگاه واقعی دنیا و مسئولیت خود را در قبال آن نمیدانند.
دوم، گروهی دیگر عکس گروه اول هستند. از دنیا کناره گرفته و انزوا طلبیدهاند. این دسته بسیار کم اند و توجهی به پیشرفت یا پسرفت دنیا ندارند و اگر زندگی پیشرفت کند یا در همان حال باقی بماند برایشان مهم نیست. این دسته گمان میکنند که کاری که انجام دادهاند، زهد است و هیچ نمیداند که زاهد (واقعی ) کسی است که چیزی را به تملک درآورد و آنگاه در آن زهد ورزد!
سوم، گروهی میانه روند؛ دنیا آنان را از آخرت باز نداشته است، آن چیزهایی را که بهبود وضعشان کمک میکند و آنان را در مسیر ورود به بهشت یاری میدهد از دنیا بر میگزینند و دنیا را پلی به سوی آخرت میشناسند.
3) صفات جوانان
جوانان را با چند ویژگی خاص میتوان باز شناخت:
- بی اعتمادی به خود
- آرزوهای فراتر از امکانات
- ولنگاری و بی مبالاتی
اگر این صفات ویرانگر ـ در جامعهای ـ گسترش یافت و شمار جوانان منفی گرا و بی مبالات در جامعه زیاد شد، کل جامعه از آن آسیب میبیند.
بنابراین دعوتگران دینی و مبلغان اسلامی باید صفات مثبت را در جوانان زنده کنند. آنان باید به جوان نشان دهند که مردی و مردانگی شایسته و برازنده جوان است، زیرا همان گونه که در شکل و شمایل مرد است، در وجودش نیز گوهر مردانگی و مروت نهفته است و با بی مبالاتی و عیش و نوش و منفی بافی و تنبلی پیشرفت و موفقیتی حاصل نمیشود.
با توجه به مطالب مذکور، دعوتگران راه حق باید تلاش خود را بر موضوعات و مسائلی متمرکز کنند که بتواند زندگی جوانان امروزی را دگرگون سازد و رشد دهد. به برخی از این موضوعات و مسائل در زیر اشاره میکنیم:
- بیان هدف و مقصود از زندگی انسان و دنیا و آبادانی زمین و عبادت خداوند سبحان، تا به این وسیله مسائل مختلف در ذهن و اندیشه جوانان متعادل شود و جوان توجه بیشتری به مسائل مهم تر زندگی اش نشان دهد.
- تأکید بر موضوع بسیار مهم عقیده و تمرکز بر آن به نحوی که جوان را به پویش و حرکت وادارد، زیرا ترس از خداوند موجب میشود که فرد در تعامل با مسائل تازه و نیز در برخورد با دیگران شجاع و جسورتر شود و این ترس ـ فقط از خداوند متعال ـ به آرامش درونی جوان بیانجامد و او را به سوی اقدام و حرکت سوق دهد و از درجا زدن و منفی گرایی باز دارد.
محبت و انس با خداوند نیز در دل انسان جوان نیرویی میسازد که با آن مردم را دوست خواهد داشت و خود را وقف خدمت به آنان خواهد کرد و تمام تلاش خود را برای خوشبختی آنان بکار میگیرد. اگر چنین محبتی در دل جوان شکل گیرد، او از بدی و بدکاران بیزار میشود و حداقل با آنان همکاری نخواهد کرد. اگر محبت و دوستی با خدا در دل جوان رسوخ کند او به سوی پیروی عملی از رسول خدا گام بر میدارد. این گونه است که همه مسائل غیبی عقیده به واقعیتی بدل میشود که مدام زندگی را به پیش میبرد.
- بیان ماهیت دین و شیوهای که دین در زندگی بشر عمل میکند و منوط شدن پیروزیها و موفقیتهای انسان به تلاش خودش، از دیگر مسئولیتهای دعوتگران دینی است.
- داعیان مسلمان همیشه باید بر اخلاق اسلامی حتی به هنگام جنگ و درگیری تأکید کنند تا نشان داده شود که مدنیت مدرن به هنگام جنگ در تعامل با مردم، چه کارهای پست و زشتی که مرتکب نشده است! تا از این طریق جوانان امروزی کمتر به این گونه تمدنها و مدنیت آشفته (غرب) فریفته گردد.
نقل این داستان نیز خالی از فایده نیست که حضرت ابوبکر صدیق (رض) پس از آماده شدن ارتش اسلام به فرماندهی اسامه پسر زید برای جنگ با سپاه روم، خطاب به مجاهدان گفت: خیانت نکنید، غلو نکنید، فریب ندهید، کسی را مثله نکنید، هیچ بچه، سالخورده یا زنی را نکشید، هیچ نخلی را نبرید و آتش نزنید و هیچ درخت میوهداری را قطع نکنید. هیچ گوسفند یا شتری را جز برای خوردن نکشید. به مردمانی خواهید رسید که در صومعهها گوشه گیری اختیار کردهاند، آنان را به حال خود واگذارید تا به کار خویش مشغول باشند، اکنون (پس از توجه به این نصایح) به نام الله حرکت کنید!!
حال این دستورات یک رهبر مسلمان را با جنایتهایی که مدنیت مدرن! در سرزمینهای اسلامی ـ مانند فلسطین و عراق و چچن و سایر مناطق اشغالی ـ مرتکب میشوند، مقایسه کنید!
- دعوتگران دینی باید بیشتر بر بشارتها تأکید کنند. ما برخی از آنها را در زیر به عنوان نمونه ذکر میکنیم:
الف) جایگاه فطرت
از همان آغاز دعوت اسلام، این دین بر وضع موجود چیره شد، زیرا با آنچه در وجود انسان نهفته است، همسو بود. هنگامی که این دین از وجود (فطرت) شگفت آور درون انسان بهره گرفت، پیروز شد و علاوه بر آنکه فطرت را نجات داد آن را به سوی مسیر درست آن سوق داد. دین مبین اسلام با کلمه لا اله الا الله به پیکار وضع موجود رفت و مردم را با پروردگار حقیقی شان آشنا ساخت. فطرت، ندای ازلی و همسو با خود را شنید و به سوی خدای یگانه اش باز گشت و آن گاه همه مردم فقط در مقابل خداوند یکتا و یگانه سر خم کردند و از بندگی یکدیگر آزاد شدند.
ب) کرامت انسان
عدالت بر گرفته شده از اسلام و برنامه حیات بخش آن و سیستم تکامل یافته اش جریانی بس عظیم در میان انسانها به راه انداخت و انسان را به خاطر انسان بودنش گرامی داشت. همین عدالت بود که مردی قبطی را بر آن داشت که از مصر تا مدینه منوره را چندین ماه با شترش بپیماید تا شکایت والی مصر را به خلیفه برساند، همان خلیفهای که با گشوده شدن کشورش زیر پرچم اسلام، آن قبطی را نیز از بند اسارت رومیان آزاد کرد و معنای واقعی کرامت و آزادی را به او آموخت و حال آنکه این دو مفهوم را در زیر سلطه رومیها از یاد برده بود!
ج) غیرت
غیرت صفتی بسیار ارزنده است. خداوند متعال نیز در مقابل شکسته شدن حریم گناهان از جانب بندگان غیور است. مسلمان نیز هر چه قدر هم که منحرف شده باشد، اما باز هم نسبت به دینش غیرتمند است. این غیرت باید در مسیر درستش هدایت شود تا آنکه جوان را از خطرات و مهلکهها برهاند و نجات دهد. چنین غیرتی نباید دیگران را نابود سازد، از این روست که بکارگیری آن بسیار حساس است و تعامل با این صفت باید با دقت صورت پذیرد.
د) سرعت تغییر و عمق تحول
عقیده صحیح و فهم و درک درست از دین اسلام، اگر به درون قلب راه یابد، صاحب آن قلب را انسانی دیگر خواهد ساخت. دیگر این فرد آرزوها و خواستههای دیگری خواهد داشت و شخصیت او متحول خواهد شد و وضعیتش بکلی دگرگون میشود و روزی فرا میرسد که به حال و روز خود در گذشته ـ زمانی که گمراه بود ـ خواهد خندید.
همان اسلامی که در روزهای نخستین ظهورش از پشتوانه فطرت برای تأکید بر حقانیت اصول و ترسیم راهش بهره گرفت، در آینده نیز باید از همان پشتوانه استفاده کند، مضاف بر آنکه در کنار این پشتوانه باید از تجربههای واقعی و کسب شده نیز بهره بگیرد و به امید خداوند چنین انسانی خواهد توانست یک بار دیگر مجد و عظمت خود را در جهان باز یابد.
بیتردید، دور شدن و فاصله گرفتن از باطل و حرکت به سوی حق با تعمیق بینش دینی در وجود جوان همراه خواهد بود و همین امر به تغییر قطعی ارزشها و قواعد حاکم بر روابط میان او و سایرین میانجامد.
والله اعلم و صلی الله علی محمد و آل محمد
نظرات
بدوننام
24 تیر 1391 - 02:10ali bod